قلب تپنده ما همایونقلب تپنده ما همایون، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره
پیوند پر مهرمون پیوند پر مهرمون ، تا این لحظه: 15 سال و 6 روز سن داره

همایون عیدی بزرگ پروردگار

حالم با همسرم و پسرم همیشه خوبه خدایا به خودت میسپرممون

پسر و پاییز

سلام به گل زیبای من قند نبات برای اولین بار بردیمت دل جنگل پاییزی این عکس آخری رو خیلی دوس دارم.  شکار زن عمو طاهره بود. دستش درد نکنه ...
21 آبان 1395

به سی و یک ماهگی قند عسل

عسلم سلام امروز به سلامتی ماهگرد سی و یکم رو پشت سر گذاشتی.  دیگه شیرین کاری هات منو دچار غش و ضعف کرده مثلا امروز میگفتی عه گولم زدی نخودم رو خوردی؟ حالا من همش دوتا دونه برداشته بودم از تو کاسه ت. دیروز هم میگفتی بغلم کن مامان جون بغلت خوشمزه س امروز صبح رو با وودی شروع کردی بعدشم با احساس هر چه تمام تر داداشی رو بغل کردی و تو خونه دور زدی. امشب هم با وعده پفک نمکی راضیت کردم واسه برنامه آتلیه فردا.. توضیح اینکه واسه عروسی عمو سینا نبردیمت آتلیه هوا اینقدر گرم بود که نهایت سعی ما راحتی تو بود.  اما گزارش تصویری ...
1 آبان 1395

روز جهانی کودک

قند نبات پسر عسلم روزت مبارک آرزوی من برای تو تنی سالم و دلی خوش و عاقبتی به غایت نیکو هست. قربون پسر خوشگلم... اینم از هدیه ما   ...
16 مهر 1395

ویروسی به نام داستان اسباب بازی

قند عسلم سلام این روزها بعد از اینکه ماشبن های 1و 2 رو بیخیال شدی درگیر داستان اسباب بازی شدی و منو هم آلوده کردی.  این آلودگی تا جایی پیش رفته که با دستان خودم برات یک عدد وودی خریدم.  بین خودمون بمونه دوس دارم باهاش بازی کنم. ...
14 مهر 1395

ماجرای استخر رفتن پسری

سلام قند عسل بالاخره اولین استخر رفتنت با بابایی جون عملی شد و بابا جون به آرزوش رسید. از روزی که متولد شدی تا به الان این یکی از آرزوهاش بود و منم امشب بهش یادآوری کردم که دیدی چنین روزی بالاخره از راه رسید! بابایی خبر آورد که با دیدن آب کلی ذوق زده شدی و یکسره میخندیدی.  تا جایی که بابا جون از آب بیرون آوردت بررسی کنه ببینه چته اینقدر میخندی گویا چیزی جز همون ذوق زدگی نبوده اینم گزارش تصویری ...
13 مهر 1395

رو نمایی از دوچرخه قند عسل در حیاط

پسر گلی من سلام بعد از خرابکاری هایی که با دوچرخه تو خونه به بار آوردی و البته همه ش ناخواسته بود بابایی دوچرخه رو دبشب به انباری منتقل کرد.  کلی ناراحت شدی و مدام از من میپرسیدی چی شده منم برات توضیح دادم که لاستیک ها لک میندازه رو پارکت و منو علنا تبدیل به یک عدد کزت کرده...  تمام روز دستمال به دست خلاصه قانع شدی.  بابا هم بهت قول داد باهات بره پارکینگ و بازی کنین با هم.  گویا برات راضی کننده بوده.   ...
10 مهر 1395

قند عسل به تولد میرود

نبات جونم امشب تولد دعوت بودیم. چی بگم از بچه مثبت بودنت خیلی عالی بودی و ساکت.  البته نمیدونم چرا با یه دختر خانوم گرم گرفته بودی و هی چپ و راست مشغول سلفی گرفتن بودین فک کنم همون جا پابند شده بودی ...
9 مهر 1395

رستوران سنتی میرزا

قند عسلم سلام خیلی خوشحالم که کم کم تو فضای بیرون از خونه باهام همکاری داری و اذیت نمیکنی. البته هنوز هم جاهای غریبه میریم میپرسی اینجا کجاست.  منم مثلا میگم رستوران.  ثانیه هایی بعد دوباره تکرار میشه منم دوباره جواب میدم تا بالاخره کوتاه میای.  اینجا رو دوس داری. اما از غذا های خوشمزه ش فیضی نبردی فعلا جز سیب زمینی سرخ شده ...
1 مهر 1395