قلب تپنده ما همایونقلب تپنده ما همایون، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره
پیوند پر مهرمون پیوند پر مهرمون ، تا این لحظه: 15 سال و 21 روز سن داره

همایون عیدی بزرگ پروردگار

حالم با همسرم و پسرم همیشه خوبه خدایا به خودت میسپرممون

برف

قند عسلم  این روزا تو خونه حبسم و به تماشای برف از پشت شیشه قناعت میکنم.  برف سختی داره میباره.  تو اما بیخیال تو دلم شیطونی میکنی.  بابایی قول داده ببرتم ولایت خودشون تا یه دل سیر برف نگاه کنم...  فعلا که پای در بندم...
15 بهمن 1392

وسایلت رسید

پسر نفسی من  امروز وسایل چوبی اتاقت رسید.  توضیح اینکه تخت سفارش ندادیم.  زحمت ساخت وسایل رو یکی از دوستای بابایی کشید.  سفارشی ساخته شد.  بابایی میگفت دلم نمیخواد پول واسه سرویس ملامین بدم.  همش ام دي اف باشه.  بابایی اساسی دلش پیشت گیره قند عسل من...
10 بهمن 1392

ﭘﺴﺮﻣﻮ ﻭﺯﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ

ﺳﻼﻡ ﺟﻴﮕﺮ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﻴﺎﯼ ﺑﻐﻞ ﻣﺎﻣﺎﻧﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﻮﻧﻮﮔﺮﺍﻓﯽ. ﺍﻳﻨﻢ ﮔﺰﺍﺭﺷﺶ: ﺟﻨﻴﻦ ﻣﻨﻔﺮﺩ ﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﺘﺤﺮﮎ ﺑﺎ ﭘﺮﺯﻧﺘﺎﺳﻴﻮﻥ ﺳﻔﺎﻟﻴﮏ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺷﺪ. ﺳﻦ ﺗﻘﺮﻳﺒﯽ 31 ﻫﻔﺘﻪ ﻭ ﻧﻴﻢ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ. FHR=134b/m ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﺟﻠﻒ ﺧﻠﻔﯽ ﻭ ﮔﺮﻳﺪ 2 ﺍﺳﺖ. ﺣﺠﻢ ﻣﺎﻳﻊ ﺁﻣﻨﻴﻮﺗﻴﮏ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺣﺪ ﻃﺒﻴﻌﯽ ﺍﺳﺖ.( ﺍﻳﻦ ﮐﻤﯽ ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ﮐﺮﺩﻩ) AF index= 25 cm ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺎﺿﺮ ﺁﻧﻮﻣﺎﻟﯽ gross ﺩﺭ ﺟﻨﻴﻦ ﺩﻳﺪﻩ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ. EFW= 1800 g. SEX=Male ﺯﻣﺎﻥ ﺗﻘﺮﻳﺒﯽ ﺯﺍﻳﻤﺎﻥ 9 ﻓﺮﻭﺭﺩﻳﻦ 93 ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺑﺒﺮﻡ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺒﻴﻨﻩ ﻭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺷﻮ ﺑﮕﻪ
9 بهمن 1392

امروز تولدمه

سلام پسر عزیزم  امسال اولین سالیه که من تولدمو علاوه بر در کنار وحید بودن با تو موجود دوست داشتنی که در درونم لانه کرده ای و تکون میخوری جشن میگیرم. اول از همه از خدای خودم تشکر میکنم که منو لایق مادر شدن دونست و بعد از مادرم! امسال برای اولین بار تولدم تحت تأثیر فکر کردن به مادرم قرار گرفته.  بخاطر همین صبح زنگ زدم و 32 سال پیش رو بهش یادآوری کردم.  اما تو پسرم!  امیدوارم دیدگاه قشنگ منو نسبت به خودت بعد از تولدت و در مسیر بالیدنت حفظ کنی. بزرگترین آرزوی من برای تو همایون قشنگم سلامت روح و جسم و در نهایت مفید بودن و عاقبت بخیریه.   آرزوها زیاده ولی آنچه که مسلمه اینه که از خدا میخوام هیچ‌وقت ما رو تنها ...
7 بهمن 1392

امتحان دادن پسری و من

قند نباتم  سه ترم کلاس زبان رو همرام بودی و به یمن حضورت تو دلم همیشه نمره های بالا گرفتم و جزو بهترینها بودم.  با اینکه موقع listening مدام وول میخوری و شیطونی میکنی ولی من به خودم مسلطم و خوب گوش میدم.  امروز هم آخرین امتحانی بود که تو همرام بودی   دلم تنگ میشه واسه این روزا....  واسه این خوشبختی بی حد و مرز...  این آخرین امتحان از امتحانات سه گانه خط شکسته مقطع ممتاز بود.   مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم  هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم  سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی  چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم   پانوشت: پست رو ادیت کردم که به ع...
29 دی 1392

عزیزترین مهمان ناخوانده

پسر گلی من این روزا صبحها که از خواب پا میشم یادم میره مسافر کوچولویی تو دلم دارم...  چشمم که میفته به شكم بر آمده م حیرت میکنم و با خودم میگم یعنی من قراره مادر بشم؟ اصلا باورم نمیشه که این پروسه منجر به دیدن تو و مادر شدنه.. نمیدونم چرا...  نا
7 دی 1392

وای که چه حس زیبایی بود

وای که چه حس زیبایی بود سلام تی جانه بیمیرم   امروز صبح از خواب که پا شدم دیدم اصلا تکون نمیخوری؛ کمی دمغ شدم؛ تا اینکه داشتم تمرین خوشنویسیم رو انجام میدادم به سرم زد برای اولین بار صدات بزنم و منتظر عکس العملت بمونم   صدات میزدم و تو تکون میخوردی؛ وای که چه حس زیبایی بود   خواستم که این خاطره به یادگار بمونه
16 آبان 1392