به سی و یک ماهگی قند عسل
عسلم سلام امروز به سلامتی ماهگرد سی و یکم رو پشت سر گذاشتی. دیگه شیرین کاری هات منو دچار غش و ضعف کرده مثلا امروز میگفتی عه گولم زدی نخودم رو خوردی؟ حالا من همش دوتا دونه برداشته بودم از تو کاسه ت. دیروز هم میگفتی بغلم کن مامان جون بغلت خوشمزه س امروز صبح رو با وودی شروع کردی بعدشم با احساس هر چه تمام تر داداشی رو بغل کردی و تو خونه دور زدی. امشب هم با وعده پفک نمکی راضیت کردم واسه برنامه آتلیه فردا.. توضیح اینکه واسه عروسی عمو سینا نبردیمت آتلیه هوا اینقدر گرم بود که نهایت سعی ما راحتی تو بود. اما گزارش تصویری ...
روز جهانی کودک
قند نبات پسر عسلم روزت مبارک آرزوی من برای تو تنی سالم و دلی خوش و عاقبتی به غایت نیکو هست. قربون پسر خوشگلم... اینم از هدیه ما ...
نویسنده :
مامان رؤیا
23:13
ویروسی به نام داستان اسباب بازی
قند عسلم سلام این روزها بعد از اینکه ماشبن های 1و 2 رو بیخیال شدی درگیر داستان اسباب بازی شدی و منو هم آلوده کردی. این آلودگی تا جایی پیش رفته که با دستان خودم برات یک عدد وودی خریدم. بین خودمون بمونه دوس دارم باهاش بازی کنم. ...
نویسنده :
مامان رؤیا
4:48
ماجرای استخر رفتن پسری
سلام قند عسل بالاخره اولین استخر رفتنت با بابایی جون عملی شد و بابا جون به آرزوش رسید. از روزی که متولد شدی تا به الان این یکی از آرزوهاش بود و منم امشب بهش یادآوری کردم که دیدی چنین روزی بالاخره از راه رسید! بابایی خبر آورد که با دیدن آب کلی ذوق زده شدی و یکسره میخندیدی. تا جایی که بابا جون از آب بیرون آوردت بررسی کنه ببینه چته اینقدر میخندی گویا چیزی جز همون ذوق زدگی نبوده اینم گزارش تصویری ...
نویسنده :
مامان رؤیا
1:15
دم و دستگاه استخر بازی پسر
قند عسلم بالاخره نوبت شما هم شد بری استخر بابا جون برات وسایل مورد نیاز رو گرفت. ببینم چه میکنی ...
نویسنده :
مامان رؤیا
12:31
رو نمایی از دوچرخه قند عسل در حیاط
پسر گلی من سلام بعد از خرابکاری هایی که با دوچرخه تو خونه به بار آوردی و البته همه ش ناخواسته بود بابایی دوچرخه رو دبشب به انباری منتقل کرد. کلی ناراحت شدی و مدام از من میپرسیدی چی شده منم برات توضیح دادم که لاستیک ها لک میندازه رو پارکت و منو علنا تبدیل به یک عدد کزت کرده... تمام روز دستمال به دست خلاصه قانع شدی. بابا هم بهت قول داد باهات بره پارکینگ و بازی کنین با هم. گویا برات راضی کننده بوده. ...
نویسنده :
مامان رؤیا
20:18