همایون عزیزم عشق ابدی من الان که در حال نوشتن این مطلبم چشام میسوزه شاید بعدها که این مطلب رو بخونی بخندی شاید هم اون وقت در مقام یک پدر درکش کنی امروز کلی باهات بازی کردم و دوربین به دست دنبالت بودم و دوست داشتم از ثانیه ثانیه حرکات و بازیات عکس و فیلم بگیرم... حس عجیبی دارم که نمیدونم میتونم خوب توصیفش کنم یا نه... میدونم که دلتنگ این روزهای تو خواهم شد.. روزهای خنده های پاک و بی ریا... یاد روزهای پایانی اسفند 92 افتادم و انتظار شیرین اومدنت... یه دل ناسیر نگات کردم...ناسیر... هر چقدر نگاه میکنم کمه... خیلی کمه... از اولین روز بهار و سال با من بودی تا به الان.. همایون عزیز...