سالروز عقدمون
پسری ناناز
امروز پنجمین سالروز عقد من و باباییه. ظهر که اومد خونه پیشنهاد دادم که دوری بزنیم.
خلاصه عصری رفتیم تا جاده انزلی و برگشتیم
نمیدونم چرا وقتی میبرمت بیرون استرس میگیرم. بابایی هم همینطوره...
وقتی پام میرسه خونه احساس خوبی دارم. امنیت و آرامش و اعتماد به نفس...
این روزا گیجم و خسته از بیخوابی...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی