قلب تپنده ما همایونقلب تپنده ما همایون، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره
پیوند پر مهرمون پیوند پر مهرمون ، تا این لحظه: 15 سال و 5 روز سن داره

همایون عیدی بزرگ پروردگار

حالم با همسرم و پسرم همیشه خوبه خدایا به خودت میسپرممون

رو نمایی از دوچرخه قند عسل در حیاط

پسر گلی من سلام بعد از خرابکاری هایی که با دوچرخه تو خونه به بار آوردی و البته همه ش ناخواسته بود بابایی دوچرخه رو دبشب به انباری منتقل کرد.  کلی ناراحت شدی و مدام از من میپرسیدی چی شده منم برات توضیح دادم که لاستیک ها لک میندازه رو پارکت و منو علنا تبدیل به یک عدد کزت کرده...  تمام روز دستمال به دست خلاصه قانع شدی.  بابا هم بهت قول داد باهات بره پارکینگ و بازی کنین با هم.  گویا برات راضی کننده بوده.   ...
10 مهر 1395

قند عسل به تولد میرود

نبات جونم امشب تولد دعوت بودیم. چی بگم از بچه مثبت بودنت خیلی عالی بودی و ساکت.  البته نمیدونم چرا با یه دختر خانوم گرم گرفته بودی و هی چپ و راست مشغول سلفی گرفتن بودین فک کنم همون جا پابند شده بودی ...
9 مهر 1395

رستوران سنتی میرزا

قند عسلم سلام خیلی خوشحالم که کم کم تو فضای بیرون از خونه باهام همکاری داری و اذیت نمیکنی. البته هنوز هم جاهای غریبه میریم میپرسی اینجا کجاست.  منم مثلا میگم رستوران.  ثانیه هایی بعد دوباره تکرار میشه منم دوباره جواب میدم تا بالاخره کوتاه میای.  اینجا رو دوس داری. اما از غذا های خوشمزه ش فیضی نبردی فعلا جز سیب زمینی سرخ شده ...
1 مهر 1395

ماهگرد سی ام قند نبات

همایون عزیزم پسر خوشگل عسلم خداروشکر میکنم بخاطر داشتن پسری چون تو سالم و باهوش و زیبا امروز از اون روزا بود که حسابی چسبیده بودی به دودو این چندتا عکس رو هم داداشی نیما برات گرفت بذارم تو وبت. این روزا شعر می می نی ورد زبانت هست.  می می نی با مامانش رفته به پارک خوبی از توی راه خریده یه آبنبات چوبی ناگفته نماند هر بیت میخونی یه آب نبات لیس میزنی بعدشم آب نبات بی نوا راهی سطل آشغال میشه. نمیدونم چرا... ...
1 مهر 1395

رنگی رنگی...

همایون جگرم قند عسل جونم امروز رفتم پیش آجایی جون و کمکم کرد ملافه های نو دوختم.  وقتی برگشتیم خونه و خواستم مرتب شون کنم با این صحنه ها مواجه شدم   جناب مک کویین هم که تو زندگیت بدجور رخنه کرده.  من نمیدونم اینا چطور قهرمان زندگی شماها میشن. گرچه مک کویین واقعا یه قهرمانه و الگوی جوانمردی 👇👇👇 ...
14 شهريور 1395

عکاسی یک مادر بیخواب

قند عسلم سلام امروز تصمیم گرفتم وقایع نگفته رو بازنویسی کنم و به قول معروف دستی به سر و روی وبلاگت بکشم. این عکسها ساعت سه شب برداشته شده وقتی که نه تو خواب داشتی نه من... گذاشنم اینجای وبلاگت تا یهو برم به گذشته ها   ...
4 شهريور 1395

پستی داغ داغ

قند نباتم سلام مادر بودن حس خیلی عجیب غریبیه.  گاهی دلخوشی های کوچکی چون نداشتن پوشک و بردنت به دستشویی تو این ساعت منو وادار به اپدیت کردن وبلاگت ميکنه. این روزها همین پوشک نداشتنت برام شده موفقیت بزرگی شبیه کسب رتبه برتر کنکور چه کنم... مادرم.. ماااادر ...
3 شهريور 1395

ماهگرد بیست و نهم قند عسل

همایون نفسم سلام عزیزم امروز با روحیه ای عالی و خوب برای هر دوی ما شروع شد.  صبح دیدم پوشکت کامل خشکه.  خیلی خوشحالم.  تو هم خوشحالی.  صحبت کردنت هم خیلی پیشرفت کرده و جملات رو خیلی واضح میگی. عصری بعد حدود سه ماه بردمت پارک.  آخه هوا خیلی گرم بود و شرجی. وقت برگشت هم به قول خودت اون توپ مدل جدید رو طلب کردی و بابایی خرید برات اینم گزارش 👇👇👇👇👇 ...
2 شهريور 1395

ماجراهای از پوشک گیری قند عسل

سلام جگر مامان قند نبات عسل شیرینم از سه شنبه گذشته تصمیم گرفتم از پوشک بگیرمت.  البته این تصمیم جز با همکاری پسر فهیمی چون شما ممکن نبود.  دو روز اول کمی خرابکاری داشتی اما بعدش دیگه راه افتادی. استیکر هایی که لیلا جون و گیلا و دیبا برات خریدن کلب تو روحیه ت تاثیر مثبت داشت.  خداروشکر پی پی رو هم تو لگن راه افتادی و سیفون رو هم خودت میکشی. خلاصه اینکه دیگه خیلی خیلی خوشحالم که همکاری میکنی باهام.  خودت هم دیگه پوشک دوس نداشتی و سه شنبه بهم گفتی بنداز دور. خلاصه اینکه یه جشن کوچولو هم واسه خودمون گرفتیم از گردش و تفریح گرفته تا سر زدن به رستوران و خوردن غذای خوشمزه ...
31 مرداد 1395